وقتی زخمه های دیروز بر اندیشه ام نوک می زنند 

مشت گره شده ی سینه ام  

بی قرار ،

ضرب آهنگ بیرون زدن می گیرد. 

سرم آشیان دارکوب و 

زهدان ذهنم آبستن محنت 

من تا ابد در چهار درد خواهم ماند.

تغییر نام دادم از اشرف به گل میمون 

عصر دلتنگی که ، 

آغوش کوچک حیاط در برم گرفته بود و 

فخر می فروختند 

گلهای کاغذی سر بر شانه بهار 

و گنجشکانی که بی وقفه می سراییدند 

بی آنکه تنگ شود قافیه شان.

بنگر مرا در پس خنده هایم 

در پس لودگی هایم  

بنگر مرا بسان:

روز بی خورشید

شب بی مهتاب 

رود بی مقصد

خانه بی پنجره   

 و روحی گمشده در تاریکی 

بنگر مرا..........