یکی از شیشه های عینکم شکسته

گاهی دنیا و خیلی از آدمهایش می زنند شیشه عینک خوش بینی که با آن متولد شده ای می شکنند آنوقت دنیایت متحول می شود و دیگر همه خوب نیستند تا خلافش ثابت شود.

سختی دیدن آدمها بدون نقابشان آنقدر زیاد است که دلت می خواهد دنیا دستهای کریه اش را از روی شانه ات بردارد و برای خنک شدن روحت پناه ببری به سالهای کودکی و پنکه ی یک دست آبی مادربزرگ .

اینجاست که عقلت  از پیله اش بیرون می آید و پیروز مندانه لبخند می زند . پناه میبری به خانواده ات که نقاب ندارند و دوستت دارند .ترجیح می دهی صندوقچه ی در بسته ای باشی که با هر دستی باز نمی شود.

نظرات 1 + ارسال نظر
فووری سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ب.ظ http://helpthemis.blogfa.com

خیلی خوب نوشتی بعد از مدتها باب دلم نوشتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد